حکمت درد
حکمت درد کمتر از حکمت لذت نیست. درد نیز مانند لذت، یکی از نیروهای بنیادین بقای نوع است؛ زیرا اگر غیر از این بود، نیروی درد مدتها قبل از بین رفته بود. جانکاه بودن درد دلیلی علیه آن نیست، بلکه عین ذات آن است. من در درد آن فرمان کاپیتان کشتی را می شنوم که می گوید:
"بادبانها را جمع کنید!". انسان، این جسور دریانورد، باید به هزار طریق یاد گرفته باشد که چگونه بادبانهای خود را تنظیم کند، وگرنه سرنوشت او به انتها می رسید و اقیانوس او را زودتر از اینها می بلعید. ما باید بیاموزیم که چگونه با نیروی کم زندگی کنیم؛ به محض آنکه درد، علامت هشدار می دهد، ما باید در همان لحظه از نیروی خود بکاهیم. این هشدار آن است که خطری بزرگ، یک طوفان در راه است و ما باید کاری کنیم که حداقل سطح ممکن را در برابر این طوفان داشته باشیم تا کمتر صدمه ببینیم.
اما مردانی وجود دارند که با فرا رسیدن درد بزرگ، درست خلاف آن فرمان کاپیتان را می شنوند و با درگیری طوفان، مغرورترین، جنگجوترین و شادترین لحظات عمر خود را به وجود می آورند. در واقع، این خود درد است که عالی ترین لحظات آنها را فراهم می کند. این مردان همان قهرمانان، همان مهمترین پیامبران درد بشریت هستند؛ همان افراد انگشت شمار و نادری که باید از آنها به اندازه ی خود درد تجلیل کرد و درد را نباید از آنها دریغ نمود. آنهابرای بقا و توسعه ی انواع موجودات، عظیم ترین نیروهای بنیادین محسوب می شوند، حتی اگر لااقل در برابر راحت طلبی و رفاه مقاومت کرده باشند و انزجار خود را نسبت به این نوع سعادت و خوشبختی پنهان نکرده باشند.
نیچه