به بهانه حادثه۳۱ خرداد ۱۳۶۹
دل نوشته ای از یک دوست میخواندم ،دوستی که در ۳۱ خرداد ۶۹ فقط ۱۳ سال داشت ، پسر بچه ای که در آغاز نوجوانی نیاز به حضور پدر ، آغوش گرم او و حمایتهایش، آموزشهایش، راهنماییهایش داشت ، من نمیتوانم بیان کنم یتیم بودن را و حس های غریب و دردناک بی پدری را ، و یک زلزله مهیب همه داشته ها، قهرمان ،پشت و دلگرمی یک پسربچه را با خود برد به زیر خروارها خاک، ...
هر سال ۳۱ خرداد که میرسد ، شهروندان رودبار و منجیل ، همچنان با دلهایی دردمند این روز را تعطیل میکنند. خانواده ای نیست که عزیزی از دست نداده باشد.
این روز را به همه بازماندگان آن حادثه تلخ تسلیت میگویم.
این روز برای ما مهندسان سازه چون زنگ هشداری است ، بیدارباشی که ساده نگیریم وظایفمان را ، گاهی حواسمان نیست ، گاهی آنقدر درگیر روزمره هایمان هستیم که یادمان میرود آن حادثه تلخ همین نزدیکیها روی داد، هرچند سازه های آن زمان ماسیونری و غیراصولی بود ، هرچند سقوط سنگها و صخره ها ،خانه ها را در هم کوبید ، و ضوابط فنی پس از آن حادثه تغییر کرد و ایمن تر شد ، ولی باز هم اجرای درست و نظارت بر اجرای کار همچنان حساس است ، باید قبول کرد هنوز در زمانیکه مجری واقعی نیست ، کارفرما(صاحب کارانی) هستند که در ناآگاهی کامل بسر میبرند و واقعا کسر چند میلگرد وچندمیلیمتر ضخامت تیرورق و کمی بتن و ... را ناقابل و بی تاثیر میبینند و در غیاب حتی چند ساعته ناظر و مجری گاها`` فقط برای چندصدهزار تومان سودبیشتر ، دست به رفتارهای پرخطر میزنند، بیاییم گاهی دلمان بلرزد .